موضوعات
- پیامک ها
- اس ام اس عاشقانه
- اس ام اس سرکاری
- اس ام اس خنده دار
- اس ام اس فلسفی
- اس ام اس دلتنگی
- اس ام اس تنهایی
- اس ام اس دوستت دارم
- اس ام اس شب بخیر
- اس ام اس غمگین
- اس ام اس جوک
- اس ام اس تیکه دار
- اس ام اس بوسه
- اس ام اس به سلامتی
- اس ام اس مناسبتی
- اس ام اس رمانتیک
- اس ام اس تولد
- اس ام اس په نه په
- اس ام اس فانتزی
- اس ام اس دلشکسته
- اس ام اس جدایی
- اس ام اس بی وفایی
- اس ام اس ولنتاین
- اس ام اس مورد داشتیم
- اس ام اس سنگین
- اس ام اس فراموشی
- تصاویر
- داستان
- آموزش ها
- کامپیوتر و اینترنت و موبایل
- تفریح و سرگرمی
- عکس بازیگران
- کد پیشواز
- آشپزی و تغذیه
- کارت پستال
- ابزارهای وبلاگ
- زناشویی
- آرایش و زیبایی
- کد موزیک آنلاین برای وبلاگ ها
- امین رستمی
- علیرضا روزگار
- مرتضی پاشایی
- محسن یگانه
- رضا شیری
- مجید یحیایی
- پویا بیاتی
- علی عبدالمالکی
- علی زیبایی (تکتا)
- حامد شمس
- مهدی احمدوند
- علیرضا طالیسچی
- سامان جلیلی
- ندیم
- ایمان غلامی
- محمد علیزاده
- رامین بی باک
- مجید خراطها
- حمید عسکری
- محمد اصفهانی
- مازیار فلاحی
- کامران مولایی
- بنیامین بهادری
- علی لهراسبی
- امید جهان
- حسین توکلی
- فرزاد فرزین
- مسعود سعیدی
- علیرضا قمیشی
- احسان خواجه امیری
- سیروان خسروی
- یوسف زمانی
- خواننده های مختلف
- مطالب عاشقانه
- فیلم و سریال
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب










داستان عاشقانه و غمگین “اثبات عشق”
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به
وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از
ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه
زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…
تا اینکه یه روز
علی نشست رو به رومو
گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که
دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر
تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس
راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…
گفتم:تو چی؟گفت:من؟
گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟
برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو
گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…
با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون
هنوزم منو دوس داره…
گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…
گفت:موافقم…فردا می ریم…
و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من
بود چی؟…سر
خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت
فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون
گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…
یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره
هردومون دید…با
این حال به همدیگه اطمینان می دادیم
که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…
بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو
می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…
علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟
که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از
ناراحتی بود…یا از
خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می
شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش
گفتم:علی…تو
چته؟چرا این جوری می کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من
نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…
دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو
دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟
گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…
نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و
اتاقو انتخاب کردم…
من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام
طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه
خودت…منم واسه خودم…
دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش
کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…
دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی
جیب مانتوام بود…
درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه
رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…
توی نامه نوشت بودم:
علی جان…سلام…
امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم
ازت جدا می شم…
می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی
شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر
برام بی اهمیت بود که حاضر
بودم برگه رو همون جاپاره کنم…
اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…
توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز
- تاریخ ارسال : یکشنبه 11 فروردین 1392 ساعت: 13:57
- بازید : 1336
مطالب پربازدید
- خرید پستی روغن شتر مرغ مخصوص آسیب های پوستی
- کد آهنگ پیشواز همراه اول مهدی احمدوند
- عکس های عاشقانه متحرک دختر و پسر
- عکس های عاشقانه فانتزی متحرک دختر و پسر
- عکس های عاشقانه کارتونی احساسی دختر و پسر
- عکس های عاشقانه غمگین و گریه دار از دختر
- عکس های عاشقانه زیبا و احساسی از تنهایی دختران
- عکس های زیبا از طبیعت
- تصاویر عاشقانه از دختر و پسر در حال گریه کردن
- عکس های عاشقانه از دختران تنها و غمگین
مطالب تصادفی
عضويت سريع