دانلود رمان برای اندروید

نسیم افـشار ، تنهــا دختر خانواده افشــار ، یــه دختــر شــر و شیطون که زمین و زمــان رو به کمک دوستـاش بهــم میریزه…

نقشه کشی برای حالگیری و شیطــنت جزو دائمی برنامه اش به حســاب میــاد…

ماکــان افشـار ، یکی از سرد ترین و مغــرور ترین افراد خانواده افشــار ، کســی که بــا یــه من عسل هم نمیشه نوش جانش کرد…

طی یـک سفر خانوادگی این دو نفر مجبور میشن همدیـگر رو تحمــل کنن… با تمــام یک دندگی هــا و لجبازی هاشون… با تمام حرص خوردن هـا و کل کل هــاشون… آیـــا واقـعا میتونن همدیــگر رو تحمل کنن؟ و اینکــه آیا این سفر به خوبی و خوشی به پایــان میرســه؟!

گریختم تا رها شوم … خلاص از گناه … از منجلاب … و گرفتار شدم … اسیر تو و چشمانت … صداقت نگاهت … و به تو پیوستم به سادگی نفس کشیدن … یافتمت میان سرخوردگی و تنهایی ام … خواستمت با تمام وجود … ولی با شک … با تردید … دودل بودم برای داشتنت … حضورت آفتابی بود و من، یخ زده … روز بودی و من، شب … نه … تو هم شب می شدی … خودم دیدم … مانده بودم که بمانم … رفتم که نباشم … ولی تو … همیشه عاشق بودی …

دختری به نام تیام، دختری در سال سوم دبیرستان ، از لحاظ ظاهری متوسط ولی از لحاظ باطنی محشر ، غرق در درس و بحث …

تا اینکه شاهزاده رویاهای هر دختری از راه میرسه ، ولی تیام خانم چشم و گوشش اونقدر بسته بوده که شاهزاده رو نمیبینه ، شاهزاده هم چشمش باز و فقط قیافه رو میبینه و اخلاق رو نمیبینه تا اینکه …

سه دوست داستان سه دوستِ ، سه دوست که نه ، سه خواهر ، سه همدم .

رزیتا و میترا و زهرا ، دخترایی که میشن همدم هم …

دخترایی که توی سخت ترین شرایط هم همو تنها نمیذارن ، خوشی هاشون مال همه ، غم هاشونم مال همه ، هیچی از هم پنهون ندارن .

داستان از اون جایی شروع میشه که رزیتا برای کارِ پدرش مجبور میشه انتقالی بگیره و چند ماهی توی دانشگاه تهران و رشته ی مورد نظرش مهمان بشه و …

مهرسا دختری از خانواده ای متوسط . یه دختر شاد و سرزنده که تا به حال هیچ دغدغه ای

تو زندگیش نداشته و روزگار بر وفق مرادش بوده . این دختر قصه ی ما فکر میکنه که عاشقه

اما کاملا در اشتباهه . با ورود شخصی به زندگیش عشق واقعی رو تجربه میکنه …

این داستان در زمان های دور اتفاق افتاده (۱۳۲۰) .دختری به نام مروارید که با پدر و مادرش در یک روستایی در دامنه ی کوهی زندگی میکنن ، مادر مروارید فوت کرده و مروارید برای کمک به پدرش و سرگرمی خودش با دخترهای روستا روزها به دنبال مروارید در رودخونه میرن ، زندگی کسل کننده ای داره تا اینکه یکی از روزها