موضوعات
- پیامک ها
- اس ام اس عاشقانه
- اس ام اس سرکاری
- اس ام اس خنده دار
- اس ام اس فلسفی
- اس ام اس دلتنگی
- اس ام اس تنهایی
- اس ام اس دوستت دارم
- اس ام اس شب بخیر
- اس ام اس غمگین
- اس ام اس جوک
- اس ام اس تیکه دار
- اس ام اس بوسه
- اس ام اس به سلامتی
- اس ام اس مناسبتی
- اس ام اس رمانتیک
- اس ام اس تولد
- اس ام اس په نه په
- اس ام اس فانتزی
- اس ام اس دلشکسته
- اس ام اس جدایی
- اس ام اس بی وفایی
- اس ام اس ولنتاین
- اس ام اس مورد داشتیم
- اس ام اس سنگین
- اس ام اس فراموشی
- تصاویر
- داستان
- آموزش ها
- کامپیوتر و اینترنت و موبایل
- تفریح و سرگرمی
- عکس بازیگران
- کد پیشواز
- آشپزی و تغذیه
- کارت پستال
- ابزارهای وبلاگ
- زناشویی
- آرایش و زیبایی
- کد موزیک آنلاین برای وبلاگ ها
- امین رستمی
- علیرضا روزگار
- مرتضی پاشایی
- محسن یگانه
- رضا شیری
- مجید یحیایی
- پویا بیاتی
- علی عبدالمالکی
- علی زیبایی (تکتا)
- حامد شمس
- مهدی احمدوند
- علیرضا طالیسچی
- سامان جلیلی
- ندیم
- ایمان غلامی
- محمد علیزاده
- رامین بی باک
- مجید خراطها
- حمید عسکری
- محمد اصفهانی
- مازیار فلاحی
- کامران مولایی
- بنیامین بهادری
- علی لهراسبی
- امید جهان
- حسین توکلی
- فرزاد فرزین
- مسعود سعیدی
- علیرضا قمیشی
- احسان خواجه امیری
- سیروان خسروی
- یوسف زمانی
- خواننده های مختلف
- مطالب عاشقانه
- فیلم و سریال
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب










داستان آموزنده هزار سکه طلا
آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت…
چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید…
زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت…!
عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد.
چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم !
مادر گفت : عزیزان من ! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم .
عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید.
گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى ، که شوهرش را حجاج ملعون کشته اند .
او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.
عبد الجبار با خود گفت : اگر حج مى خواهى ، این جاست .
بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد…
هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت . مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.
چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت گفت : اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات ، ده هزار دینار به من وام داده اى ، تو را مى جویم . اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان !
عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.
در این هنگام آوازى شنید که : اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى ، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم ، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد …
- تاریخ ارسال : دوشنبه 26 فروردین 1392 ساعت: 10:28
- بازید : 1232
مطالب پربازدید
- خرید پستی روغن شتر مرغ مخصوص آسیب های پوستی
- کد آهنگ پیشواز همراه اول مهدی احمدوند
- عکس های عاشقانه متحرک دختر و پسر
- عکس های عاشقانه فانتزی متحرک دختر و پسر
- عکس های عاشقانه کارتونی احساسی دختر و پسر
- عکس های عاشقانه غمگین و گریه دار از دختر
- عکس های عاشقانه زیبا و احساسی از تنهایی دختران
- عکس های زیبا از طبیعت
- تصاویر عاشقانه از دختر و پسر در حال گریه کردن
- عکس های عاشقانه از دختران تنها و غمگین
مطالب تصادفی
عضويت سريع